* سرآغاز شوری دگر*

ساخت وبلاگ

بسمک یا متکلم

**************

شور عظیمی در دلم افتاده.

به خاطر دارم زمانی که دخترک خانه ی پدر بودم.

نمی دانم پدر، که خدایش رحمت کناد، پدری بود عالم و فاضل، چگونه « خلق » کرد مرا و مادر، چگونه « رازق » من بود که اینگونه خلقتی یافتم و اینچنین عطش و جوع بر من حاکم شده است.

زمانی که دخترکان با عروسکهای خویش سرگرم بودند، عروسک من قرآن بود.

زمانی که دخترکان به خاله بازی مشغول بودند، رفقای ساعات تنهایی من کاغذ و قلم بودند که برداشتها و پیامهای مأخوذ از قرآن را بر آنها می نگاشتم تا قدری آن حس برونریزی هیجانات و غلیانات درونی در من فروکش کند. و یا نقش شوریدگیها را در طرحهای تذهیب و خوشنویسی و نقاشی به تصویر می کشیدم.

چه بسا هنوز هم برایم جای سوال است که چگونه دخترکان خویش را با عروسکها سرگرم می کنند و در چه عوالمی سیر دارند؟ که من هیچ تجربه ای از عوالم آنها ندارم.

در آن روزها

که هم جسمم و هم روحم در التهاب تحولات بودند،

به گونه ای قرآن انیس من گشت که هر آیه ای می شنیدم و یا می خواندم احساس می کردم که معنا و مفهوم آن در اعماق وجودم رسوخ می کند.

یکی از ممدّات من

یکی از اساتید دوران درس و مکتب بود که بسیار شیوا و روان عربی می آموخت - خدایش قرین رحمت کند_، و من شیفته ی این زبان شدم و به گونه ای آنرا دریافتم که گویا به یکباره تمام اسرار و رموز این زبان را بر وجودم ساری و جاری ساختند.

__________________________

در آن زمان

که سرشار از هیجانات بلوغ بودم، 

اتاقک من 

گوشه ی دنج رو به پشت بام خانه بود که برای خودم محراب و خلوتی ساخته بودم و با معشوق خود قرآن، نرد عشق می باختم و سیر می کردم. نمی دانم کجا؟ نمی فهمیدم و در نمی یافتم. ولی هرچه بود شیرین بود و لذت بخش. و من بهترین ساعات خود را در آنجا سپری کردم.

تا اینکه شور عشقی در دلم افتاد و مرا به کهکشانها کشاند.

عاشق مجنون شدم و کارم شده بود خلوتهای شبانه ای که زل می زدم به آسمان و در عمق ستاره ها سفر می کردم و با شب و ظلمت و نورانیت آن ساز می نواختم.

از آن زمان

حس یک تفاوت در وجودم، مرا به سمت و سویی جدای از همسالان و همجنس های خود کشاند.

و زان پس

فراز و نشیبهای زندگی من آغاز گشت و قرآن، جزوی از زندگی من شد.

___________________________

اینها را گفتم مقدمه ای برای آنچه از این پس بر قلم خواهم راند.

نرد عشقهایی که قرآن با دلم می بازد و من با او.

در حد فهم و یافته های خودم.

کاری به هیچکس ندارم.

کسی می خواهد بخواند و « عبس و تولّی » شود.

یا اینکه « ربنا أنزل علینا مائدة من السماء تکون لنا عیداً لأولنا و آخرنا » گردد.

___________________________

اینرا هم اضافه می کنم:

در تلاوتها و تدبرهای قرآنی من

سوالات بی شماری از آیات قرآن در ذهن شوریده ی من نقش می بست.

سوالاتی بی جواب.

گاه حتی جرأت طرح آن سوالها را از کسی نداشتم، چه رسد به اینکه دنبال جوابی برای آنها باشم.

به حکم فرمایش مولایم امیرالمؤمنین علیه السلام، که فرمود:

« ذلک القرآن فاستنطقوه»

شدم مستنطق این قرآن عظیمی که بطن اندر بطن اسرار دارد و اشارات و حقایق و لطائف.

___________________________________

تا اینکه فتح الفتوحی حاصل شد و به جرأت می توانم بگویم شاید بعد سی سال و اندی باب آن برویم باز شد.

به مدد یکی از اولیای الهی

شمس من و ماه من

فتوحات بر من آشکار گشت و پاسخ خیلی از سوالهای درونم را سرانجام دریافت کردم.

الحمد لله الذی هدانا لهذا و ما کنّا لنهتدی لولا أن هدانا الله

مطلب زیبای ** ارتباط دنیا و خواب **...
ما را در سایت مطلب زیبای ** ارتباط دنیا و خواب ** دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2maalemoddinc بازدید : 33 تاريخ : سه شنبه 12 تير 1397 ساعت: 11:51