هو النور
*******
حق سبحانه و تعالی خود را نور آسمانها و زمین نامید.
نور مافوق و مادون ها.
نور مظهر روشنایی، حیات و حرکت و شور و هیجان و بیقراری در عین آرامش است.
لذتهای این جهانی از لذتهای عقلی و نوری ناشی می گردد.
تا نور نباشد، جمالی نیست؛ لذتی نیست. چرا که نور یعنی حرارت. گرما. نور روحانیت است و کمال.
آنکه اهل نور گشت و ساکن وادی نور و با نور انس گرفت و نور را فهمید و دریافت و با آن همنشین شد و از وجود ناری به وجود نوری خویش رسید و در سیر ناری توقف نکرد و به سیر نوری راه یافت، جز به نور آرام نمی گردد و جز با نور به لذتها نمی رسد.
و یک چنین وجودی هماره طالب نور و نورانیت است.
حتی اگر بدنبال جمال و کمال و فردی است، بی شک، در او شائبه ای از نورانیت و اثری از روحانیت یافته که با آن انس برقرار کرده است.
لذتهای حسّی صنم و سایه ای از لذتهای عقلی و نوری اند؛ تماماً از اشراقات عقول اند و آن که مُدرِک نور مجرد است، ادراک و مُدرَکش ظلمانی نیست و لذتش هم شائبه ی ظلمانیت ندارد. و به همین خاطر این لذت نوری را نمی توان به تمام و کمال در این عالم ظلمانی ادراک کرد؛ چرا که هر لذت جسمانی به واسطه ی امری نوری حاصل می شود.
حتی لذت نزدیکی دو جسم، در حقیقت به واسطه ی طلب نوری است که از سوی خواهان لذت، تحقق می یابد؛ جسم نورانی، جسمی که طالب نور است و مُدرِک نور است و در پی نور خویش، جسمی را می طلبد و می خواهد که در وی جمال و آمیزه ای نوری باشد. برای همین اگر زیباترین مجسمه ها را هم به او بسپارند در غایت زیبایی و روشنایی ، او نمی خواهد چون خالی از نور است.
برای همین است که لذتهای فانی، لذتهای آنی و لحظه ای، فناپذیر و زوال پذیرند چون عاری از نور و نورانیت اند و طلب نور در آنها نیست. که نور دائم است و قیّوم است و پایدار.
یکی از معلولات نور و عشاق نور، حرارت و گرمی و حرکت است در عین سکون و آرامش . و اگر می نگری که در ازواج و نزدیکی هایشان لذت حرارت و گرما و حرکت و سکون و آرامش نیست، چون نور و طلب نور نیست. و اگر لذتها آنی و فانی است چون نورانیتی ندارد و وصل به ابدیت و بقاء نیست.
لذت هرچه گرمتر باشد و حرکات بیشتری داشته باشد، آنکه عاشق نور جمال و بهاء است، لذت بیشتری می برد. طالب لذت، در حقیقت دو قوه ی محبت و قهر او به حرکت در می آید؛ به طوری که طالب و خواهان لذت ( که به طور غالب از سوی مرد است ) بر آن می شود تا زن را مقهور خویش سازد و طلب اتحاد در هر دو زوج، اتفاق می افتد و شور آن در وجود آنها شکل می گیرد و غوغایی به پا می کند.
طلب اتحاد، یعنی خرق حجابها. رفع حجاب جسمانی برای رسیدن به انوار الهی. و این طلب عریانی، در حقیقت طلب نور و نورانیت طرف مقابل است به جهت اتحاد روحانی. تا هر دو وجود، یکی گشته و و وارد عالم نور گردند که حجابی در آن نیست.
وجه نورانیت طالب و خواهان لذت، در حقیقت وجه نورانیت طرف مقابل خویش را طلب کرده تا بی هیچ حجابی، عریان به عالم نور راه یابند و به هم التذاذ یابند؛ التذاذ مفارقات به عالم نور.
و اما کیست که در این عصر ظلمت و ظلمانی، هنوز عاری از نور و نورانیت خویش نگشته و تنها خواهش او از هر لذتی، نورانیت باشد و طلب عالم نور و اتحاد با عالم نورانیت و مفارقات نوری؟
و آنکه در طلب نورانیت است و به دنبال اقتباس نور از هم نوع خویش، همچون موسی که در عالم ظلمانی شب، در پی نوری، ناری دید و احساس انس بدان کرد و به سویش شتافت تا مگر راه هدایتی یابد برای رفع آن نیاز و طلب نورانیت و هدایت و اتحاد.
مگر می شود وجودی در این عالم عاری از نور باشد که وقتی الله نور السماوات و الأرض یعنی همه چیز نور است و دارای نور ولیکن کافران، نور خویشتن را مستور نگه داشته و یا زیر خروارها خاکستر جهل و غفلت آن را پنهان نموده و چنان درگیر ظلمات این عالم و نشئه ی خاکی شده اند که وجه طین بودن آنها، حجابی گشته در جهت غفلت از وجه نورانیتشان.
پس خرق حجب باید کرد.
حجابهای ظلمانی را باید بر انداخت. و در طلب عروس پاک و عریان و نورانی و روحانی درون خویش بایستی قدم در حجله ی عشق نهاد و پروانه وار گرد شمع نیمه ی پنهان وجود خود باید گشت که اشتیاق به حب، اشتیاق کل به جزء خویش است و شوق تقرب به خداوندگار حب.
_______________________
خوبرویان مظهر خوبی او
عشق ایشان عکس مطلوبی او
مطلب زیبای ** ارتباط دنیا و خواب **...برچسب : نویسنده : 2maalemoddinc بازدید : 52